جدول جو
جدول جو

معنی ناورد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناورد کردن
جولان کردن، پیکار کردن
تصویری از ناورد کردن
تصویر ناورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
ناورد کردن
(عَ / عِ لَ کَ دَ)
گشتن. گردش کردن. جولان دادن:
گفتا مکن ای سلیم دل مرد
پیرامن این حدیث ناورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناورد بردن
تصویر ناورد بردن
حمله بردن، حمله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناورد دادن
تصویر ناورد دادن
جولان دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ جَ لَ / لِ کَ دَ)
حمله کردن. حمله آوردن:
به هر افسون که می بردیم ناورد
به یک جنباندن لب دفع میکرد.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(غَ شُ دَ)
نوردیدن. طی کردن:
بدین گونه می کرد ره را نورد
زمان زیر گردون زمین زیر گرد.
نظامی.
ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
حمله کردن: بهرافسون که می بردیم ناورد بیک جنباندن لب دفع میکرد. (وحشی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
جولان کردن: گفتامکن ای سلیم دل مرد پیرامن این حدیث ناورد. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاورا کردن
تصویر زاورا کردن
کسی را ناچار از ترک جای مالوف کردن: (زنبورها مار را از باغ زاورا کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
قضا، حکومت، محاکمه، دیوان کردن، فصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسور کردن
تصویر ناسور کردن
خراشیدن زخم پیش از پخته شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظری کردن
تصویر ناظری کردن
نظارت کردن مراقبت کردن، مباشرت کردن کارگزاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوری کردن
تصویر نخوری کردن
خست داشتن امساک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاوری کردن
تصویر یاوری کردن
کمک کردن یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامزد کردن
تصویر نامزد کردن
Nominate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناوبری کردن
تصویر ناوبری کردن
Navigate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
Annihilate, Obliterate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
Arbitrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامزد کردن
تصویر نامزد کردن
номинировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناوبری کردن
تصویر ناوبری کردن
навигировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
уничтожать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбітрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامزد کردن
تصویر نامزد کردن
nominować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناوبری کردن
تصویر ناوبری کردن
nawigować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
schlichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
zniszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامزد کردن
تصویر نامزد کردن
nominar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناوبری کردن
تصویر ناوبری کردن
navegar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
aniquilar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбитрировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
aniquilar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامزد کردن
تصویر نامزد کردن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناوبری کردن
تصویر ناوبری کردن
navegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نابود کردن
تصویر نابود کردن
знищувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی